تو اتاق انتظار نمایندگی نشسته بودم ، یه پشه هم رو پام نشسته بود !
حوصلمون سررفته بود بازی میکردیم باهم.
من دسمو میبردم سمتش اون میپرید یه دور میزد دوباره سر جای قبلش مینشست !
و این چرخه تا 1 ساعت ادامه پیدا کرد....
حیف ک عمره پشه ها یه روزه ...
دوست خوبی بود...
پسره سر کلاس اومد شیرین بازی در بیاره ، گفت من از بالا سیب انداختم رو سر نیوتن !
اومدم بش بگم : آخه میمون رو درخت سیب چیکار میکردی؟ :| مگه موز نمیخورین شماها؟
اما دیگه اونروز زیادی ضایش کرده بودیم ، بسش بود !
واکنش استادا و رفیقام و بقیه ی دانشجوها وقتی میفهمن من سیدم :
تو سیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:O :O :O :O :O
:O
رفتم تو وبلاگ دختره عشق سنج آنلاین داشت !
اسم خودمو بالا نوشتم بعد هرچی اسم دختر بلد بودمم پاین نوشتم که تست کنم ببینم کدوم دختره که عشقش به من بیشتره ، و اینکه اسمش چیه...
حالا ی سوال واسم پیش اومد !
همه جوره تست کردم واسه همه 99% زد!
یعنی همه دخترا عاشق منن ؟
خب الان من چیکار کنم ؟ :|
دختر داییم میخواست تنیس بازی کنه ، توپو انداخت زمین اینقد با راکت زد روش تا راکت شکست !
3 ساله ها چی تو مغزشون میگزره ؟
از جمله مصیبت های زندگی اینه که 2 شب پشت سرهم با دختردایی 3 ساله ی گودزیلاتون برای شام برید بیرون !
مثلا دیشب گشنش بود داشت صندلی ماشینو گاز میزد !
صندلی دوس داره خب :|