گفت بعد مدتها دوستى دیروز براى اولین بار حس کردم دارم حوصله شُ سر میبرم، گفتم نترس، دارید براى هم واقعى میشید.
تنها خوبى امروز کم شدن یه روز از این همه فردا بود.
مدینه ى فاضله ى من جاییه که براى به "خودم مربوطه" و "به تو چه" احترام قائل بشن
یه بارم بچگیام رفتم جمکران یه آقای قد بلند با لباس سفید با چهره نورانی اومد بوسم کرد رفت ، اوایل فکر می کردم امام زمانه بعد ها فهمیدم داییمه
نهنگ اولا خیلی هنگ میکرده بعدن دیگه هنگ نکرده بهش گفتن نهنگ
یه مقاله دیدم اسم نویسنده ش B. Goh بود، فک کنم اسم کوچیک نویسنده بلانسبت بوده
توی منوی همه ی رستورانا ، " آرامش " کمه .
رو سنگ قبرم بنویسید : اصرار عجیبی که به باور کردن دروغای مردم داشت رو هیچوقت درک نکردم .
http://letterintheway.wordpress.com/